زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد


رخت خود ازین منزل بردار، که دزد آمد

دزدست و شب تیره، چشم همگان خیره


گفتیم: مشوطیره، زنهار، که دزد آمد

این دزد عسس جامه، در گرمی هنگامه


می دزدد و می گوید: هشدار، که دزد آمد

دزدان جهان گشته، در خرقه نهان گشته


تا نیک بنشناسد عیار، که دزد آمد

این طرفه که: دزد آمد، در خرقه به مزد آمد


مزدی بده، از گفتم: بیدار، که دزد آمد

ای اوحدی، ار با تو نقدیست، به خلوت بر


پس بر درخلوت زن مسمار، که دزد آمد